کد مطلب:94400 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

آفرینش موجودات











اصل: فطر الخلائق بقدرته

ترجمه: آن خدائی كه آفریدگان را از روی قدرت آفرید.

واژه ها: اصل فطر بمعنی شكافتن است و بمعنی ایجاد و ابداع (آفریدن بدون سابقه) هم می آید و خلائق جمع خلیفه بمعنی آفریدگان است.[1].

شرح: در این فراز از سخن مولی (ع) به سه نكته اشاره می شود:

نكته اول: چنانچه گفته شد فطر بمعنی شكافتن است و هنگامی كه این فعل (فطر ) بخدا نسبت داده شود اگر درباره ی چیزی باشد كه مایه موجودی قبلا داشته است بمعنی ایجاد با مایه و مرادف با صنع است، یعنی ماده ای را از صورتی به صورت دیگر درآوردن، مثل اینكه خدا

[صفحه 46]

نطفه در رحم را به صورت انسانی در می آورد چنانچه در قرآن از قول حضرت ابراهیم می گوید «الا الذی فطرنی فانه سیهدین»[2].

(مگر خدائی را كه مرا ایجاد كرد، كه او بزودی هم مرا هدایت خواهد نمود).

و اگر درباره ی چیزی باشد كه مایه ی موجودی قبلا نداشته است، به معنی ابداع است، یعنی نو پدید آوردن بدون اینكه مایه و نمونه ای داشته باشد، چنانچه این معنی از آیه ی 53 سوره ی اسراء روشن می گردد «فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطكم اول مره» (كفار می گویند چه كسی پس از مردن ما را برمی گرداند بگو آن كسی كه در نخستین بار (كه چیزی نبودید) شما را آفرید. یعنی آن خدائی كه شما را بی مایه ایجاد نمود، اینك كه مرده اید و اجزاء شما پراكنده شده باز می تواند آن اجزاء را جمع و صورت بندی كند.

در این آیه مقابله ی میان سوال منكرین معاد با جواب خداوند دلیل روشنی است بر اینكه مقصود از فطر بی مایه ایجاد نمودن است.

نكته ی دوم كلمه ی بقدرته در عین اینكه یكی از صفت ثبوتیه پروردگار كه منشاء بسیاری از صفات دیگر است یعنی قدرت را اثبات می كند اشاره به جواب از اشكالی است كه از طرف بعضی از فلاسفه طرح شده كه چگونه ممكن است خدا جهان را بی مایه ایجاد كند؟

[صفحه 47]

امام (ع) می گوید خداوند جهان را با قدرت بی نهایت خود آفرید، توضیح اینكه بی مایه و ماده چیزی را ساختن برای بشر كه توانائی او محدود است و همواره سر و كارش با ماده بوده و منتها توانائی او این است كه تغییراتی در ماده بدهد و آن را به اشكال گوناگون در آورد و از خواص آن بهره برداری كند، غیر ممكن است، ولی برای خداوندی كه قدرت و توانائی او غیر متناهی است و بر هر چیزی قادر است اهمیتی ندارد كه موجودات را از روی قدرتش بدون مایه بیافریند و اگر خدا نیاز به ماده برای ایجاد موجودات داشته باشد قدرت او محدود می گردد.

نكته سوم: گفتار بعضی از شارحین نهج البلاغه در تفسیر این جمله: از فخر رازی نقل شده كه گفته است فطر بمعنی شكافتن است و چون مخلوفات پیش از اینكه لباس وجود بپوشند معدوم محض بودند و عدم در مقام تصور و خیال گویا تاریكی بهم پیوسته و بدون شكافی كه خدا آن را با ایجاد موجودات شكافته است، از این جهت از ایجاد آنها به فطر (شكافتن) تعبیر شده است و ابن میثم در شرح خود گفته است در جمله مضاف حذف شده، معنی جمله این است كه عدم خلایق را شكافت.

از ابن انباری نقل نموده كه فطر به ملاحظه ی تركیب بعد از انشاء و ایجاد است یعنی نخست خدا ایجاد می كند و سپس از هم می شكافد. ولی با تفسیری كه برای فطر شد نیاز باینگونه توجیهات نیست زیرا

[صفحه 48]

عدم. چیزی نیست تا شكافته شود، بلكه عدم (نیستی) تصوری است كه عقل از وجود (هستی) انتزاع می كند (می گیرد) و تصور آن پس از تصور وجود است و سخن ابن انباری نیز توجیهی بدون دلیل است و در جواب فخر رازی باید گفت كلام فصیح ترین گویندگان را با توجیهات خیالی نمی توان تفسیر نمود.

بنابراین تفسیر صحیح فطر همان ابداع و ایجاد بدون مایه است چنانچه امام (ع ) در خطبه دیگر می فرماید لم یخلق الاشیاء من اصول ازلیه و لا من اوائل ابدیه بل خلق ما خلق فاقام حده و صور ما صور فاحسن صورته[3].

(خداوند موجودات جهان را از ریشه های ازلی (یعنی مایه های سابقه داری كه همیشه بوده است) و از چیزهای ابدی (یعنی مایه هائی كه همیشه بماند) نیافریده است، بلكه بیافرید و آنچه را آفرید حدود و اندازه های آن را مشخص ساخت و صورت بندی كرد و آنچه را صورت بندی كرد به بهترین صورت بیاراست).

و مرحوم آیه الله حاج میرزا حبیب اله خوئی از علمای برجسته شیعه در شرح نهج البلاغه ی خود می گوید: میان اختراع و صنعت مردم با ایجاد خداوند تفاوت است، مردم برای اختراع یا صنعت

[صفحه 49]

خود احتیاج به چیزی بیرون از خودشان دارند و تا مایه ی بیرون از وجود خودشان نباشد نمی توانند اختراع یا صنعتی انجام دهند ولی خداوند به بیرون از ذات خود احتیاج ندارد بلكه با قدرتش كه عین ذات اوست ایجاد می فرماید.

و این نكته اگر چه دقیق و ارزنده است ولی بطور بازتر و روشن تر همان است كه در تفسیر این جمله گفته شد.

[صفحه 50]


صفحه 46، 47، 48، 49، 50.








    1. منتهی الارب.
    2. سوره ی زخرف آیه ی 26.
    3. نهج البلاغه (عبه) جزء ثانی خطبه 158 صفحه ی 83 و توحید صدوق صفحه 62.